به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ از قدیم و ایام رسم طبق آیین عزاداری محرم بر این بوده است که هر یک از شب های محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیت ها یا وقایعی مرتبط با جریان کربلا نام گذاری شود.
نام گذاری این شب ها به طور تعیّنی و با گذشت زمان صورت گرفته است و واضع خاصی ندارد. این کار از ناحیه ی مدّاحان و ذاکران اهل بیت علیهم السلام به تقلید از شب های خاصی مانند: عاشورا و تاسوعا انجام گرفته است. این نام گذاری بر اساس جایگاه شهیدان کربلا، نزدیکی هر یک از آنان به نقطه ی وحدت بخش کربلا؛ یعنی امام حسین علیه السلامو هم آهنگی شور و التهاب مراسم و روضه ی آنان با مرکز شور آفرین شب عاشورا، صورت می گیرد. هم چنین دیگر شب های ماه محرم و شب های ماه صفر، دهه ی عزاداری حضرت زهرا علیهاالسلام و امیر المؤمنین علیه السلام، به تقلید از این شب ها نام نهاده شده است.
در ذیل مجموعه شعر شب اول محرم که به نخستین شهید واقعة کربلا؛ یعنی مسلم بن عقیل نام نهاده شده آمده است:
باور نمی کردم گذرها را ببندند
من را که می بینند درها را ببندند
خورشید بودم زیر نور ماه رفتم
جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم
در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم
این چند شب یک خواب راحت هم نکردم
من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت
این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت
امروز جان دادم اگر جانت سلامت
دندان من افتاد دندانت سلامت
حالا که می آیی کفن بردار حتماً
ای یوسف من پیرهن بردار حتماً
حالا که می آیی ستاره کم بیاور
با دخترانت گوشواره کم بیاور
حیرانم اما هیچ کس حیران من نیست
باور کن این جایی که دیدم جای زن نیست
این جا برای خیزران لب را نیاری
آقا خدا ناکرده زینب را نیاری
اصلاً ببین گل ها توان خار دارند؟!
پرده نشینان طاقت بازار دارند؟!
من راضی ام انگشتر من را بگیرند
وقت کنیزی دختر من را بگیرند
این جا برای نعل پا دارند آن قدر
کنج تنور خانه جا دارند آن قدر
مهر و وفا که نه، جفا دارند اما
این جا کفن نه بوریا دارند اما
باید مسیر تو چرا این جا بیفتد؟
حیف از سر تو نیست زیر پا بیفتد!!!
علی اکبر لطیفیان
*****************************************
بیرون زدم از خویش سر دارالاماره
یعنی که امیرم ز ولای تو هماره
در راه تو فارغ ز ثوابم ز صوابت
حاجی تو هستم چه پیاده چه سواره
تسبیح چو شد پاره یکی مرتبتی بود
ما فوق از آنیم به ذکر از لب پاره
چون کاسه پر از عکس توشد خون شدو برگشت
آب است و دلی خون ز غم دوست، چه چاره؟
ترسم عوض نام محمد که بلند است
فردا سر تو گل کند از روی مناره
باد است و نگهبانی لاله ندهد سود
تا رای شما چیست، که کردیم اشاره
هرکس که تو را خواست به اقبال من آمد
گم گشته ی حیرت برود سوی ستاره
طوفان چو شود گو سرتو گو سر سرزینب
امواج ندارند از این بهر کناره
بت حرمت ناموس خدا را چه شناسد
نمرود ندارد نگه از هاجر و ساره
یک بار مرا قاصد خود کرد و چنین شد
یارب چه شود پیک تو باشیم دوباره
معنی ز چه روی نوحه ی مسلم ننویسد؟
آن شاه که شد آب غمش صخره ی خاره
محمد سهرابی
*********************
سفیر نور به دارالاماره گفت حسین
شد آسمان دلش پر ستاره، گفت حسین
به رغم مصلحت اندیش های شهر فریب
نداشت حاجت هیچ استخاره گفت حسین
سرود شعر بلند حماسه و ایثار
بدون پرده و بی استعاره گفت حسین
اسیر بد ولی مثل شیر زد فریاد
کشید از دلش آه و دوباره گفت حسین
دو رکعت عشق به محراب وصل نیست کرد
ز خون گرفت وضو بر مناره گفت حسین
غروب بود و غریبانه، تشنه و زخمی
دو دست بسته نفس پر شراره گفت حسین
سرش جدا شد و از بام قصر شب افتاد
نگاه آخر او با اشاره گفت حسین
کمیل، روضه ی مصلم چقدر جانسوز است
شکست در غم او سنگ خاره گفت حسین
محود شریفی (کمیل)
***********************
چقدر فاصله دارد سر من و سر تو
خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو
به راه آمدن تو نشسته دلخسته
فراز دارالاماره سر کبوتر تو
اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم
میا که کوفه گرفته بهانه ی سر تو
میا که نقشه کشیدند مردمان یهود
برای بردن خلخال پای دختر تو
میا که نیزه فروشان شهر می خوانند
دعای رزق به پای گلو و حنجر تو
میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند
برای هلهله پیش علی اکبر تو
عمود آهن و نیزه فراهم آوردند
برای فرق علمدار و چشم حیدر تو
میا که حرمله دارد سه شعبه می سازد
برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو
چقدر فاصله دارد سر من و سر تو
خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو
به راه آمدن تو نشسته دلخسته
فراز دارالاماره سر کبوتر تو
اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم
میا که کوفه گرفته بهانه ی سر تو
میا که نقشه کشیدند مردمان یهود
برای بردن خلخال پای دختر تو
میا که نیزه فروشان شهر می خوانند
دعای رزق به پای گلو و حنجر تو
میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند
برای هلهله پیش علی اکبر تو
عمود آهن و نیزه فراهم آوردند
برای فرق علمدار و چشم حیدر تو
میا که حرمله دارد سه شعبه می سازد
برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو
جعفر ابوالفتحی
*********************************
از ابتدای غزل بوی سیب می آید
نوای ناله وامن یجیب می آید
غزل که روضه گرفته است وبین روضه او
صدای گریه ابن شبیب می آید
به سمت وادی غربت به سمت وادی طور
دوباره قافله ای بی شکیب می آید
دوباره قصه ی کوفه دوباره یک نامه
من الغریب برای حبیب می آید
میان هیات اشک و در اوج سینه زنی
صدای ناله شاهی غریب می آید
دوباره روضه مکشوف سوره مریم
وباز سوی مسیحی صلیب می آید
اگر که هلهله ودف کمی امان بدهد
به کوفیان برسانم حبیب، می آید
به لطف و رحمت ومهمان نوازی کوفه
عزیز فاطمه شیب الخضیب می آید
مهدی چراغ زاده